در همین حسرت که یک شب را کنارت، ماندهام
در همان پس کوچهها در انتظارت ماندهام
کوچه اما انتهایش بی کسی بنبست اوست
کوچهای از بی کسی را بیقرارت ماندهام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خستهام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت ماندهام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خستهای از اینکه یارت ماندهام
فـــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر، مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت ماندهام
خوب میدانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی، خمارت ماندهام
سرد میآید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت ماندهام
صبا آقاجانی
هوالصابر
وبت که دیگه آپ نیست
ورودی کامنت هایت را هم بسته ای
ورودی دلت را چه میکتی ؟
یه چیزایی تو پروفایلت دیگه نیست
اینجوری منوهای شناسنامه ات را بسته ای؟
فایلهای احساست را چه میکنی ؟
فکری به حال دل ما کرده ای ؟
گمان نکنم
چون ایرانسلت را هم خارج از دسترس کرده ای
با خودت قهری یا با من
نیا غریبی کن اما
عطر حضور سابقت هنوز در نت هست
کامنت های گذریت را میخوانم
برای من فرستاده ای یا برای احساس خودت
کامنت هایت را میگویم که یکطرفه است
همانها را هم شاید هر ساعت میخوانم
فراموش که نمیشوی این قسم به احساس خودت
لااقل سکوتت را بشکن بشکن این شکستن مرا
انگار اتوبانت از زنگان به احساسم یکطرفه است
عوارضی دلت را چه میکنی ؟
کامنت ها را می بندی ؟
دلم را که با نبودنت شکسته ای
با دل خود چه کرده ای.
من هنوز تو را چشم در راهم
و مشامم به تمنای عطر گل محمدی.
راستی خواهش میکنم تمنا دارم
پروفایل احساست را بی خیال اصلاح شو.