ترجیع بند زیر، با ترجیع" فاطمَة َ و اَبوها و بَعلِها و بَنوها"،
در مدح اهل بیت پیامبر(ص) هست که بعد از بند اول که در مدح 5 تن آل اباست،
بندهای بعدی هم هر یک به یکی از این بزرگان تعلق داره.
........................ " فاطمَة و اَبوها و بَعلِها و بَنوها " ...............................................
زجلوهگاه الهی / زذات نامتناهی / و قصّهی فتبارک / خلیفةَ الَّه و شاهی
و پنج قرص فروزان/ و پنج نامهی پنهان/ و رمزخلق خلایق / کتیبههای شفاهی
همان شرافت هستی/ و آبروی درستی / ضیاءِ روی شریعت/ نشان فخر الهی
و پنج شاهد عَذرا / و پنج عارف شیدا / و پنج گنج هویدا / و ریسمان پناهی
و پنج طرح رسالت/ و پنج شکل فصاحت / و آیههای بشارت/ به روشنا ز سیاهی
و پنج طالع رافع / و پنج شافع نافع / تجلی از فبایِّ / گواه روز گواهی
و فِیالسّماءِ بُروجاً / و فِیالنّفوسِ ریاحی/ بیان رُشدُ مِنَ الغَی/ ومرز نور و تباهی
....................... فاطمَة و اَبوها و بَعلِها و بَنوها ..............................................
محمّد آیت خوبان/ به سینه عرصهی طوفان/ امین وحی الهی/ رحیم و رحمت یزدان
شکوه اوج تعالی/ دو بال عرش خدایی/ به خیل اشرف خلقت/ شد آخرین شه چوپان
سرادقات کمالش/ چو رنگ و بوی وصالش/ ز جلوه گاه جمالش/ چکیده عالم امکان
شکسته پایهی کسرا/ خموش و آتش مزدا/ در آسمان نبوت/ چو اختری شده تابان
عصای معجز موسی/ دم مسیحی عیسی/ به اذن او چو رسالت/ به مُلکَتَش شده مهمان
به بار و پشت خمیده/ لبان خشک و تکیده/ دلی همیشه تپیده/ به رستگاری انسان
به پاس جود وجودش/ به روز حشر و قعودش/ کلید خُلد بهشتی/ به پرده حک شدهاینسان
................................. فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ..........................................
شهید شهد شهادت/ رحیل و راحل و رحمت/ علی چکیدهی احمد/ امیر امر امامت
به لافتی شده زینت/ به ذوالفقار و به سیرت/ کلید علم سلونی/ همای برج سعادت
چو گشته فاتح خیبر/ تبوک و بدر پیمبر/ به نهروان و به خندق/ یگانه روح شهامت
علی ولایتِ اعلی/ همان طریقهی اُولی/ قدم قدم چو نبیّو / نَفَس ز نَفسِ کرامت
ولای کعبه مقامش/ خدا رسانده سلامش/ به نغزِ کُنهِ کلامش/ نموده ختم بلاغت
حضور نافذ برهان/ ظهور قاطع فرقان/ که آیه آیهی قرآن/ از او رسد به تلاوت
شب مَبیت و به بستر/ به تیغ تیزِعدُو،سر/ از آن که امر پیمبر/ به جان نموده اطاعت
ذکات او به نمازش/ سه روزه روزه طعامش/ رسد ثنای الهی/ که خسروانِ زعامت
................................ فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ................................. 1375
وضو بگیرو پسازآن/ که شسته شد دل و جانت/ زبان گشا به طهارت/ به نام نامیِ زهرا
به لرزه افکنَد این نام/ اگرچه گشته مقابل/ عیان، تمامیِ ظلمت/ عیان، تمامیِ زهرا
به خطبهی فدکیّه/ به زُهد و نَفسِ زکیّه/ محمّدی علویّه/ به دینمرامیِ زهرا
زمام چرخ و فلک را/ بدو سپرده خدایش/ که حق به کس نسپارد/ مگر زَمامیِ زهرا
ز خاک پای کنیزش/ مَلَک چو بُرده تبرّک/ به پادشاهی عالم / سزد غلامی زهرا
گرفته نور وجودش/ کسا وَ مُُهرسجودش/ وَ جز خدا که نشاید/ به هم کلامی زهرا
کند نظر چو به آتش/ خدا به روز قیامت/ رها کند ز محبّین/ چو گفته حامی زهرا
.............................. فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها ...............................
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
زنـــــــدگـــــی زیـــــبـــــــــاتـــــر بـــــــود اگــــــــــر....
(در قسمت نظرات) ممنون از زحماتتون
ها نکشانی به پشیمانی ام...!!
دوست داشته باش
به مثابه امید به باران
به نگاه درختی در پی برگهای خزانی اش
که رفتنش را باور دارد به امید روز پر شکوه بازگشت
به نیازمندی علفهای جنگلی به شبنم پر مهر بهاری
که از نهانخانه ی افلاک پر رمز و رازش فرو افتد
به ترنم آغاز وسوسه ی لبخند
در اوج دنیای پر تلاطم احساس
که می نشاند دلم را بر سر سفره ی پر عطوفت دنیای بادبادکهای فصل پائیزی...
دوستی داشته باش
به استواری فریادهای شب خیز تندر بر سر عالم خاموش تاریکی
به لطافت شکوفه ی معطر بهاری
که دلش برای آغاز می تپد و فریاد می زند
به ژرفی سکوت پر رمز و راز دریایی در پس تلاطم معنادارش
به عطوفت تبسم پراحساس مادرانه
در شوق تقلای کودکی ام در راه قدم برداشتن
به سرسبزی سرود عاشقانه احساس
بر پیکره ی وجود در اوان تحول آفرینش...
دوستم داشته باش
به پاکی اشک شوق دیدار دوباره
به زلالی احساس با هم بودن
که شادی های رنگ بودنم را با تو قسمت می کند
به سرمستی نوای عاشقی
که حجاب ظلمت درونی را از دیده ی تنهایی ام برمی کشد
به یگانگی وجودی نازنین در فضای پر احساس الوهیت
به صلابت نگاه سبز مترنم از شادی دوباره
که شوق ماندن را در درونم زنده می کند...
دوستت دارم
به فراخهای افقهای پیموده در زیر پاهای آزرده ام
در مسیر گامهای ناپیموده ی وصال
به دل نشینی آوای طنین انداز عشق بر آینه رکودم
به سبک بالی خیالی معطر در آسمان عواطف بی کرانم
به شکوه فرجام شیرین فرزانگی در تضاد خواستهای کودکی
که پاکی اش حسرت توبه را در جانم زنده می کند
به سادگی یک کلام:
دوستت دارم...!