♥دلـــ ِ دریـــ ـــــ ـــایی منـــ♥

همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم . . .

♥دلـــ ِ دریـــ ـــــ ـــایی منـــ♥

همه تفاوت ما این است: تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمی برم . . .

کف دریاست صورت‌های عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی

کجایید ای شهیدان خدایی   بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق   پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی   بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده   کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته   بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده   کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است   زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم   ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد   بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق   که اصل اصل اصل هر ضیایی

زندگی

زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد
زندگی کلبه ی دنجی است که در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد
گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
... گاه خشک است و گهی شر شر باران دارد
زندگی مرد بزرگی است که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد
زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در ان قوس و قزح های فراوان دارد
زندگی ان گل سرخی است که تو می بویی
یک سراغاز قشنگی است که پایان دارد

این نیز بگذرد ...

نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .

یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
" این نیز بگذرد "

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است.

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم ،
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست

زندگی پاییز هم می شود ،
رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر!

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا
که خستگی و ناتوانی
لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان.


مهدی اخوان ثالث