دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود می زدم ناله و فریاد کس از من نگشود
یا نبد هیچکس از باده فروشان بیدار یا که من هیچ بدم هیچکسم در نگشود
پاسی از شب که بشد بیشترک یا کمتر رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود
گفت خیر است در این وقت کرا می خواهی بی محل آمدنت بر در ما بهر چه بود
گفتمش در بگشا،گفت برو هرزه مگو کاندرین وقت کسی بهر کسی در نگشود
این نه مسجد که به هر لحظه درش بگشایند که تو دیر آیی و اندر صف پیش استی زود
این خرابات مغانست در او مستانند شاهد و شمع و شراب و دف و نی چنگ و سرود
هر چه در جمله ی آفاق در اینجا حاظر مومن و ارمنی و گبر و نصارا و یهود
سر کویش عرفاتست و مقامش کعبه دوستان همچو خلیدند و رفیقان نمرود
سر و زر هیچ ندارند در این بقعه محل سودشان جمله زیانست و زیانشان همه سود
گر تو خواهی که دم از صحبت ایشان بزنی خاک راه همه شو تا که بیابی مقصود
تحویل بگیر
واسه به خرابات رفتنم باید آدم بود
همین جوری هردمبیلی نمی شه
هرچه قانونی داره که ....