زلیخا مغرور قصه اش بود .
زلیخا به همنشینی نامش با یوسف مینازید
زن زیباست...
چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است...
چه آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگی هایش...
چه آن زمان که فریاد میزند بر سرت
...وتو حرکت زیبای لبهایش را میبینی
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده
و دست بر پیشانی زده و لبخند میزند...
زن زیباست...
آن زمانی که خسته از همه تهمت ها و نابرابریها
باز فراموشش نمیشود
مادر است، همسر است، راحت جان است...
زن زیباست...
زمانی که لطافت جسم و روحش را توامان درک کردی...
زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی...
زمانی که نداشته های خودت را به پای ضعفش نگذاشتی...
آری زن زیباست...
تولدم مبارک
باران که نطفه میبندد در ابر ، حیرت درخت های آلبالو را می گیرد وقتی به باغچه مینگرم پاییز "نیروانا" است پاییز نی زنی است ، که سِحر ساده نفسش را در ذره های باغ، دمیده است ، و میزند ، که سرو ، به رقص آید...
خــــــــــــــــدا
وقتی تو را سرود
لبخندی شاعرانه زد
مداد جادویی اش را به دست من داد
و گفت:
" شرحش با تو !"
اکنون
من و قلم
به نیمه راه زندگی رسیده ایم
و می بینم
دلم شرحه شرحه
شرح توست
یکتا غزل خداوند !
شب آرامی بود
می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،
زندگی یعنی چه !؟
مادرم سینی چایی در دست ،
گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من
خواهرم ، تکه نانی آورد ،
آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ،
به هوای خبر از ماهی ها
دست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریخت
و به لبخندی تزئینش کرد
هدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلم
پدرم دفتر شعری آورد ،
تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،
و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست
رود دنیا ، جاری ست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایم
قصه آمدن و رفتن ما تکراری است
عده ای گریه کنان می آیند
عده ای ، گرم تلاطم هایش
عده ای بغض به لب ، قصد خروج
فرق ما ، مدت این آب تنی است
یا که شاید ، روش غوطه وری
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!!
زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر
زندگی ، جمع طپش های دل است
زندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند
زندگی ، بازی نافرجامی است ،
که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید برد
و فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماست
شاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،
شعله ی گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی ، درک همین اکنون استزندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمد
تو ، نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی ، بند لطیفی ست که بر گردن روح افتاده ست
زندگی ، فرصت همراهی تن با روح است
روح از جنس خدا
و تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنا
زندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماند
زندگی ، رخصت یک تجربه است
تا بدانند همه ،
تا تولد باقی ست
می توان گفت خدا امیدش
به رها گشتن انسان ، باقی است
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، سهم تو از این دنیاست
زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم ،
در نبیندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل ، برگیریم ،
رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
سهم من ، هر چه که هست
من به اندازه این سهم نمی اندیشم
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیست
شاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است
زندگی شاید ،
شعر پدرم بود ، که خواند
چای مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماست
لحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد ،
قدر این خاطره را ، دریابم...
شاعر ناشناس ( منسوب به سهراب سپهری و یا کیوان شاهبداغی)
"اگر دیوانگی کردم دلم خواست ز خود بیگانگی کردم دلم خواست
اگر که اعتماد چشم بسته به خصم خانگی کردم دلم خواست
اگر تا اوج خودسوزی پریدم نظر کرده به بال عشق بودم
اگر لب تشنه از دریا گذشتم به دنبال زلال عشق بودم
به غیر از من خود خوش باور من کسی منت نداره بر سر من
کسی حال مرا هرگز نفهمید دلیل گریه هایم را نپرسید
اگرچه از شما خانه خرابم دچار یاوه های بی جوابم
به خود اما به آنهایی که باید بدهکاری ندارم بی حسابم
پشیمان نیستم از آنچه بودم پشیمان نیستم از ماجرایم
همین هستم همین خواهم شدن نو اگر بار دگر دنیا بیایم."
این روزها گویا خسته ای
موهای سیاهت را کوتاه کرده ای
نمی خندی
شعر نمیگویی
مرا به نام نمیخوانی
بهانه میگیری
آغوشم را نمیخواهی
صدایت میزنم
جز سکوت
کلامی برایم نداری
با این حال هنوز بانوی منی
بانوی من
که موهای سیاهش را کوتاه کرده
نمی خندد
شعر نمیگوید
بهانه میگیرد
سکوت کرده
مرا
و نامم را
و آغوشم را
نمی خواهد
بانوی من
که این روزها فقط کمی خسته است
کجایید ای شهیدان خدایی | بلاجویان دشت کربلایی | |
کجایید ای سبک روحان عاشق | پرندهتر ز مرغان هوایی | |
کجایید ای شهان آسمانی | بدانسته فلک را درگشایی | |
کجایید ای ز جان و جا رهیده | کسی مر عقل را گوید کجایی | |
کجایید ای در زندان شکسته | بداده وام داران را رهایی | |
کجایید ای در مخزن گشاده | کجایید ای نوای بینوایی | |
در آن بحرید کاین عالم کف او است | زمانی بیش دارید آشنایی | |
کف دریاست صورتهای عالم | ز کف بگذر اگر اهل صفایی | |
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد | بهل نقش و به دل رو گر ز مایی | |
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق | که اصل اصل اصل هر ضیایی |
مــــــا را بجز خیالــت، فکــری دگــــر نباشد
در هیـــچ سر خــــیـــالی، زین خوبتر نباشد
کی شبــــــروان کویــت آرند ره به سویـــت
عکســـی ز شمـــع رویـــت، تا راهبر نباشد
مـــا با خیــــــال رویـــت، منزل در آب و دیده
کردیم تــــا کسی را، بر مــــا گــــــذر نباشد
هرگـــــز بدین طراوت، سرو و چـمن نرویــد
هرگز بدین حــلاوت، قنــد و شکــر نباشــــد
در کوی عشـــق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشــق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تـــــو بر سرو زر، دارد کســـی نزاعی
مــن ترک ســـر بگویــــم، تا دردسر نباشــد
دانــم کــــه آه ما را، باشد بسی اثــرهــــــا
لیکن چه ســود وقتی، کز مـــا اثــــر نباشد؟
در خلوتی که عاشـق، بیند جمال جـــانــــان
بایــــد که در میـــانه، غیـــــــر از نظــر نباشد
چشمت به غمزه هــــر دم،خون هزار عاشق
ریـــزد چنانـــکـه قطعـــــاً کس را خبــر نباشد
از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبـــی زند بر آتـــش، کان بیجگر نباشد
"سلمان ساوجی"
فروردین، گل رز
گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام میدهید.
بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!
اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است
اردیبهشت گل نسترن
فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید.
دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید.
خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی میکنید از مشاجرات دوری کنید.
خرداد گل یاس
سفیدرفتار دوستانهای دارید.
رک گو و پر حرف بوده و همین امر به جذابیت شما میافزاید.
مانند گل یاس، همیشه برای زنده کردن یک مجلس و معطر کردن آن حضور دارید.
از رفتار بد دیگران سریع میگذرید. برای رفاقت ارزش زیادی قائلید.
تیر گل بنفشه
زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و زیاد یا فراز و فرودهای آن مواجه میشوید.
به جای داشتن درآمد جزیی به فکر درآمدهای کلان هستید.
ذهن خلاقی دارید و به دنبال فعالیتهای خلاقانه هستید.
در خانه بیشتر از همه جا احساس امنیت و آرامش میکنید.
مرداد گل شب بو
فردی با محبت، خونگرم، دلسوز اما کمیعصبی هستید.
غالباً از کمبود اعتماد به نفس رنج میبرید و کمی نیز احساس ترس در شما دیده میشود.
برخی اوقات مردم از اخلاق خوب شما سوء استفاده میکنند.
شهریور گل داوودی
جدی، متفکر و تا حدی اندیشمند هستید.
در کارهایتان سرسختی و سماجت دارید و این مسئله گاهی به ضرر شما تمام میشود.
به رغم آنکه شخص مهربانی هستید اما برخی اوقات رگههای نامهربانی در شما نمایان شده که این مسئله دیگران را آزار میدهد.
مهر گل زنبق
فرد مودبی هستید.
به سرعت عصبانی میشوید ولی خیلی سریع به حالت اولیه باز میگردید.
از زیبایی لذت میبرید.
فرد محبوبی هستید و سرشت سخاوتمندی دارید.
میل زیادی برای زندگی در شما موج میزند و از انجام هر کاری لذت میبرید.
آبان گل ارکیده
به سرعت تصمیم میگیرید و در انجام کارهایتان بسیار سریع و چابک هستید.
تغییرات شغلی شما را نمیترساند که این موضوع یکی از برتریهای شخصیت شماست.
توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید.
آذر گل مریم
احساساتی، صادق، باوفا، بشاش و خوش اخلاق هستید، اما اگر بخواهید میتوانید همزمان روی دیگر سکه را نیز نشان دهید.
خانه را تنها پناهگاه مطمئن زندگی میدانید.
کمال طلب و تا حدی رویایی هستید که در برخی موارد این رگه های شخصیتی به کمک شما میآیند.
دی گل همیشه بهار
اهل رقابت و دوست بازی و قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون از خانه بگذرانید.
بسیار تودار و در واقع درون گرا هستید، از شادی دیگران شاد میشوید اما خود به سختی به آرزوهایتان دست مییابید.
بهمن گل گلایل
باهوش هستید و میدانید چه میکنید. میخواهید همه امور مطابق میل شما باشد که البته گاهی میتواند به دلیل عدم توجه به نظر دیگران برایتان مشکل ساز شود...
اما در مورد عشق صبور هستید.
همواره اهدافی برای دستیابی دارید و واقعاً برای رسیدن به آنها تلاش میکنید.
اسفند گل نرگس
مهربان، با گذشت و بسیار تودار هستید، به هیچ وجه خودخواه نیستید.
همیشه بهترین را برای دیگران میخواهید.
دوستانتان برایتان بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید میدانید.
بین دوستان محبوب هستید و در خانواده نظر شما بر دیگران ارجحیت دارد.
"فقط اینقدر تا عید مونده!!!!"
یاد روزهای کودکی بخیر.
نزدیک عید نوروز که می شد روزها رو می شمردیم تا
زودتر عید بیاد و ما لباس های جدید و تازه بپوشیم
دلم هوای اون روزها رو کرده!
یه مترسکم که تنها وسط مزرعه مونده
باغبون پاهامو بسته چیزی از تنم نمونده
دو تا دستامو شکسته سوز سرد باد پاییز
دیگه تکراریه واسم غروبای سر جالیز
عمریه که چشم خستم رنگ خواب خوش ندیده
درد تنهایی و غربت منو از دلم بریده
واسه من فرقی نداره کی برام دلش می سوزه
کی میخواد پارگی های دل تنگمو بدوزه
کاشکی باغبون می فهمید دیگه طاقتم تمومه
کلاغا دستمو خوندن رو سرم یه جغد شومه
خیلی وقته دیگه ابرام شوق باریدن ندارن
شاید هم که ابر و بارون مثل من پشت حصارن
آره باغبون هم امروز وقتی خوب منو نگاه کرد
یه مترسک جای من ساخت من رو با خودم رها کرد
اون مترسک حالا کارش شده پر دادن زاغا
اما من تو فکر اینکه چه شبیهم به کلاغا
"عباس استیری"
بالی از پرواز می خواهد دلم