دم غروب ، میان حضور خسته اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید.
و روی میز ، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.
و بوی باغچه را ، باد، روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی می کرد.
و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را.
مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
"چه آسمان تمیزی!"
و امتداد خیابان غربت او را برد.
غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می آمد.
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی ، کنار چمن
نشسته بود:
"دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
تمام راه به یک چیز فکر می کردم
و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.
خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.
چه دره های عجیبی !
و اسب ، یادت هست ،
سپید بود
و مثل واژه پاکی ، سکوت سبز چمن وار را چرا می کرد.
و بعد، غربت رنگین قریه های سر راه.
و بعد تونل ها ،
دلم گرفته ،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز ،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند.
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد."
سهراب سپهری
بهترین ها را با ما تجربه کنید
http://shadmehr-music22.blogsky.com
ما هستیم تا شما بهترین ها را انتخاب و گوش کنید
مدیر وبلاگ : بهزاد
در انتظار نظر زیبای شما هستیم.
سلام وبللاگت واقعا زیبا بود دست مریضا من از وب ات خیلی خوشم اومده میشه با هم تبادل لینک کنیم؟؟ منو لینک کن تا بازدید هامون بره بالا ممنونم این ادرس سایت هام هست www.avazsms.ir www.avazchat.ir بعد از تبادل حتما خبر بدین ادرس تماس با ما برای خبر دادن http://avazchat.ir/us.php
بهتون بد نگذره اپ می کنی خبر نمی دین
زشته
سلام به راز عزیز
چیه
چه خبره
دقیقا چته
نمی خوام بنویسی
تو که تو ننوشتن دست ما رو از پشت بستی
پاشو بابا ی تکونی به خودت بده