هوا چه سرد است،
چه پُر سوز است!
سوز میآید
سوزِ بیکسی میآید
سوزِ سرگردانی
سوزِ تنهایی،
سوزِ تنهایی میآید.
من هیچ چیز ندارم
حتی "پدر"
که روزگاری مثل درخت
تمام خانهی ما را سخت، در آغوش میفشرد
و سایهی مهربانیاش را
از ما دریغ نمیکرد.
در این زمستان
هوای گورستان, سرد است
خاکِ گورستان, سرد است
پدر در چه جای سردی
خانه گزیده است!
و خاک، او را چه گرم
در آغوش گرفته است!
"سهیل محمودی"